سفر به زندگی هنری (قسمت دوم)

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام به تو دوست عزیز، که با عشق و محبت همراه علی خلیلی فر هستی.

خیلی خوشحالم برای این سفر بی نظیرمان، قسمت دوم و جلسه دوم سفر به زندگی هنری را می خواهیم با هم شروع کنیم.

 

 

ما نمی توانیم خیلی شاد زندگی کنیم

شادی ما باید تایم کمی داشته باشد.

اگر می خواهیم شادی کنیم باید محدود باشد

زیرا همیشه بعد از شادی های زیاد، غم، ناراحتی، دلهره و دلشوره برای ما به وجود می آید.

این باور صد در صد غلط است.

با هم می خواهیم این باور غلط را بررسی کنیم و ببینیم که اصلا این باور از کجا شکل می گیرد و چرا شکل گرفته اند؟

 

چرا ما به این سوالات و این پاسخ هایی که بسیار مخرب هستند قدرت می دهیم؟

اولین نکته ای که وجود دارد این است که

ما باید متوجه شویم که این افکار از کجا نشات گرفته است.

یعنی باید ببینیم که دقیقا وقتی که به این فکر می کنیم که شادی باید تایم کمی داشته باشد،

 

این فکر از کجا و چگونه و به چه شکلی وارد وجود ما و افکار ما شده است؟

باید کاملا آن را ردیابی کنیم و این مساله را به طور کامل حل کنیم تا بتوانیم به موفقیت ها و ریشه یابی های درونمان برسیم.

مطمئن باشید که کاملا بعد از این سفر هنر درونی، به آرامش مطلق می رسید.

ما همیشه باید به این فکر کنیم که وقتی صبح از خواب بیدار می شویم،

وقتی که فکر می کنیم که احساس خوبی نداریم،

یا اینکه اگر به این فکر می کنیم که این تفکر ما را آزار می دهد،

 

باید بفهمیم که واقعا چه چیزی وارد ذهن ما شده است

 

که اینگونه این تغییرات را در ذهن ما به وجود می آورد؟

وقتی به این موضوع فکر کنیم، می توانیم مساله ها و پاسخ های آن را متوجه شویم و درک کنیم.

همیشه در زندگیمان به ما یاد داده اند که غمگین زندگی کنیم!

این باور را از کودکی در درون ما کاشته اند که باید غمگین باشیم و نباید شاد زندگی کنیم.

زیرا اگر شاد زندگی کنیم افراد دیگر می گویند: او دیوانه شده و عقلش را از دست داده است،

یا اینکه اصلا متوجه نیست یا اصلا انگار حال خوبی ندارد یا به قول معروف می گویند که او علی بی غم است.

 

هیچ مشکل و مسئله ای ندارد.

نمی بینند که ما اینقدر سختی و زجر می کشیم.

در صورتی که تمام این تفکرات غلط است و ما باید همیشه به این فکر کنیم که ما تا آخر عمر باید شاد زندگی کنیم.

رسالت ما در این زندگی شاد زیستن، از زندگی لذت بردن، به آرامش رسیدن است و به موفقیت رسیدن است.

 

ما همیشه و همیشه باید یاد بگیریم در هر مقطعی از زندگی که هستیم شاد زندگی کنیم.

اگر بدهی داریم باید شاد زندگی کنیم.

اگر مشکل مالی داریم باید شاد زندگی کنیم.

 

موش چموش را پیدا کنید

اگر تصادف کردیم، اگر ناراحت هستیم باید شاد زندگی کنیم و این موش چموش درونیمان را خاموش کنیم.

موش چموشی که همواره به دنبال یک بهانه است

برای اینکه سکان فرمان روایی وجود ما را در دست بگیرد و ما را به نابودی بکشاند.

ما باید قدرت را از این موش چموش بگیریم.

 

به دلیل اینکه ما قدرت و توانایی مدیریت این موش چموش در وجودمان را داریم

و نباید اجازه دهیم که او به قدرت برسد و به ما ضربه وارد کند.

ما باید یاد بگیریم که در زندگیمان شاد زندگی کنیم.

شاد زندگی کردن یک انتخاب است.

 

شاد زندگی کردن یک موضوع است که ما باید به صورت آگاهانه آن را وارد زندگیمان کنیم.

آگاهانه باید شاد باشیم.

آگاهانه باید خوشحال باشیم.

آگاهانه باید به دور و اطرافمان نگاه کنیم

و از زیبایی ها، ثروت ها، معنویت ها و نعمت هایی که خدا به ما داده است لذت ببریم

و به همه آن ها توجه کنیم.

 

 

توجه کنیم که شاد زندگی کنیم

ناراحت بودن، غمگین بودن و فقیر بودن خیلی راحت است.

غصه خوردن، تنبل بودن، احساس شکست داشتن و احساس ضعف داشتن خیلی راحت است.

اما ما به این دنیا نیامده ایم که غمگین زندگی کنیم،

همواره راحت زندگی کنیم و به راحتی به ناراحتی برسیم.

ما به این دنیا آمده ایم که نگذاریم چیزی ما را ناراحت کند.

 

ما باید به ناراحتی ها غلبه کنیم و خوشحالی را وارد زندگیمان کنیم.

قرار نیست که این تکامل یک روزه انجام شود.

قرار نیست این ناراحتی ها یک روزه تمام شود،

ولی ما باید یاد بگیریم که این ناراحتی ها را مدیریت کنیم

و اجازه رشد آن ها را در وجودمان ندهیم.

 

وقتی که ناراحت هستیم، وقتی شاد نیستیم، وقتی که به ناراحتی فکر می کنیم،

خیلی از اطرافیان و دیگران با ما کاری ندارند.

ولی وقتی که می خواهیم شاد باشیم، زمانی که می خواهیم احساس فوق العاده ای داشته باشیم،

وقتی که می خواهیم به همه بگوییم که من در زندگیم هدف دارم،

این برنامه من است، این اهداف من است، این اتومبیل، این ویلا و این خانه من است.

 

وقتی که شروع می کنیم به گفتن اهدافمان

همه از همه جا می خواهند به ما ضربه بزنند و این یک موضوع طبیعی است.

تاکید می کنم که این یک موضوع طبیعی است.

 

مثال

من اتفاقا مربوط به همین موضوع داشتم یک فایل را در یوتویوپ نگاه می کردم.

خیلی برای من جالب بود.

موضوع درباره ی دو خواننده ی ایرانی بود.

 

زمانی که آن ها آهنگ های اول کارشان را شروع کرده بودند

و کارشان را آغاز کرده بودند، به شدت به آنها توهین می شد.

آن ها هر بی احترامی که فکرش را بکنید می دیدند.

ولی در حال حاضر جایگاه این خواننده ها در ایران بسیار بالا است.

 

من به این فکر می کردم که این واقعا یک قانون است.

داشتم تفکر می کردم که این موضوع دقیقا موضوعی است که ما باید به آن توجه کنیم.

هر چقدر اطرافیان آمدند و از شادی ما سو استفاده کردند،

از غمگین بودن ما استفاده کردند

باید از آن جلوگیری کنیم و اجازه این موضو ع را به آن ها ندهیم.

 

زیرا وقتی که قدرت را به دست آن ها بدهیم، آن ها ما را مدیریت می کنند.

ما باید کل زندگیمان را در دستان خودمان بگیریم.

ما باید یاد بگیریم که شاد زندگی کنیم.

 

بهترین هدیه به خداوند

یادتان باشد که بزرگترین هدیه ای که شما می توانید به خداوند متعال بدهید،

دل خدا را خوش کنید و او را خوشحال کنید این است که بی نهایت خوشحال باشید.

بی نهایت سر حال و قبراق باشید.

من کاری ندارم شما در چه جایگاهی هستید.

بدهی دارید یا هیچ پولی ندارید.

قرض دارید یا مستاجر هستید و به سختی پول در می آورید.

من فقط به این فکر می کنم که شما باید احساس خوب داشته باشید و خوشحال باشید.

 

باید خوشحال باشید و لبخند روی لب هایتان باشد تا جهان هم لبخند بی انتهایش را برای شما به وفور وارد زندگیتان کند.

وقتی که لبخند داشته باشید ، درهای دیگر برای شما باز می شوند.

وقتی که کسی به شما انتقاد می کند عصبانی نشوید، احساس خوب داشته باشید،

لبخند بزنید و اصلا اهمیتی نداشته باشد که این شخص می خواهد شما را ناراحت کند.

 

 

فقط به خدا توجه کنید نه بنده خدا

زمانی که ما به این فکر می کنیم که باید غمگین باشیم یا اطرافیان باید احساس خوب را به ما انتقال دهند،

یعنی این که خدای خودمان را قبول نداریم.

یعنی همواره به دنبال این هستیم که دیگران را قانع کنیم و یا از خوشحالی خودمان بگذریم و دیگران را خوشحال کنیم.

در صورتی که خودمان غمگین و غمگین تر می شویم

ولی به ظاهر نشان می دهیم که ما فرد خوشحالی هستیم.

ما فرد خوشحالی هستیم و آن ها از این موضوع سو استفاده می کنند.

 

به دلیل اینکه شما تمام انرژی درونی خود را استخراج و خارج می کنید تا حال دیگران را خوب کنید.

این کاملا غلط است!

شما باید احساس فوق العاده ی خود را برای خودتان نگه دارید.

شما باید این احساس فوق العاده را درون خودتان به وجود بیاورید تا بتوانید خوشحال و شاد زندگی کنید.

 

 

شاد زیستن خود یک انتخاب است

شما باید انتخاب کنید که می خواهید شاد زندگی کنید یا می خواهید غمگین باشید.

اگر به دنبال شاد زندگی کردن هستید، باید خوشحال باشید.

باید هدف داشته باشید و باید اهدافتان را دنبال کنید تا بتوانید به موفقیت های بزرگ و بزرگ تر برسید.

دوباره اعلام می کنم که شادی و خوشحالی یک انتخاب آگاهانه است.

اجازه ندهید چیزی حال شما را خراب کند.

 

اجازه ندهید که کوچک ترین مساله ای روی شما تاثیر بگذارد.

همان ورود کوچک باعث اتفاقات بزرگ و بزرگتر می شود

و کل روزها، ماه ها و سال های شما را از بین می برد

و شما را از یک فرد خوشحال به یک فرد غمگین تبدیل می کند.

شما باید شاد زندگی کنید.

شما باید از همه وجودتان استفاده کنید که شاد زندگی کنید.

شما به این جهان آمده اید که زیبا باشید.

قوی و مطمئن باشید و سر افراز باشید.

شما به این دنیا آمده اید که یک تحول عظیم در حوزه هنر به وجود آورید.

 

 

شما هنرمند هستید

شما همین الان باید فرد خوشحالی باشید به دلیل اینکه یک هنرمند باید یک فرد خوشحال باشد.

فرد خوشحالی که به دنبال این است که احساس خوبش را به دیگران انتقال دهد

و احساس و قلبی را به آرامش و به لبخند برساند.

 

شما باید از این ابزار و از این قدرت الهی، قدرت هنر الهی که به شما داده شده است استفاده کنید و افراد خوشحال را خوشحال تر کنید.

افرادی که از خوشحالی شما ناراحت می شوند را باید به راحتی کنار بگذارید.

حتی اگر سخت است.

حتی اگر غیر ممکن است باید ممکن شود و حتی اگر سخت است باید انجام دهید.

 

زیرا شما یک بار به این دنیا آمده اید و به هیچ کس نباید اجازه دهید که احساس خوب شما را تغییر دهند و شما را وارد ناراحتی های خودشان کنند.

به خاطر اینکه انسان های کوچک، هرگز نمی توانند احساس خوبی داشته باشند.

انسان های کوچک همواره به دنبال غر زدن هستند.

به دنبال بهانه ها هستند.

به دنبال این هستند که افراد دیگر را سرکوب کنند.

زیرا خودشان کوچک هستند.

 

به خاطر اینکه خودشان هدف ندارند و می خواهند به شما هم ضربه بزنند تا دلشان خنک شود

و یک احساس غرور پوچ و پوشالی را برای خودشان به وجود آورند.

اگر شما بی اهمیت باشید و اگر سکوت کنید، همواره به موفقیت می رسید.

 

اگر کسی به شما ضربه ای زد و گفت:

شما دیوانه اید!

چرا امروز خوشحال هستید؟

چرا امروز می رقصید؟

چرا احساس خوب دارید؟

 

جوابش را ندهید، فقط سکوت کنید و به کارتان ادامه دهید.

این انسان ها به زودی زود یا از زندگی شما بیرون خواهند رفت یا خداوند کاری می کند که کلا تغییر رویه دهند.

وقتی کسی شما را مسخره می کند، شما باید انرژیتان را بر اساس افکار خودتان قرار دهید.

بگذارید او هر فکری که می خواهد در مورد شما بکند.

آن تفکر و خواسته ی شما نیست.

آن فکر دریافتی شما نیست.

 

 

آن درون شما نیست

او فردی خارج از درون شما است که می خواهد عواطف بیمارگونه ی خودش را به شما انتقال دهد.

شما نباید این اجازه را به او بدهید.

 

باید با قدرت و عظمتتان شاد زیستن و خوشحال بودن را، همان احساس خوب داشتن را،

درون خودتان نگه دارید و منتظر باشید تا تمام کائنات خداوند بیایند و هر روز و هر روز شما را خوشحال تر کنند.

می بینید که هر روز احساس خوب تر، چهره بازتر، قلب آرام تر، لبخند بیشتر و چهره ی شما زیباتر و نورانی تر می شود.

خدا این را از شما می خواهد.

 

 

وقتی که هر روز احساس خوب داشته باشید

وقتی که آگاهی های خوب را وارد درونتان کنید، چهره ی شما بی نظیر می شود.

چهره ی شما نورانی می شود.

 

چهره ی شما یک فرد آرامش بخش را نشان می دهد که هر دلی را آرام می کند.

این خوشحالی، نشاط و این تندرستی از شخصی بیرون می آید که به دنبال خوشحالی درونی خودش است.

به دنبال این است که با هنرش کاری کند که خداوند هم به او افتخار کند.

همیشه باید یاد بگیریم که در زندگیمان فرد خوشحالی باشیم.

 

 

فرد تاثیر گذاری باشیم

وقتی که اسمتان بیاید دیگران بگویند چقدر این شخص، روی زیبایی دارد، چقدر لبخندش زیباست و لبخند تاثیرگذاری دارد.

چقدر می تواند ارتباط فوق العاده ای بر قرار کند.

یادتان باشد که در قلب ها و بر قلب خدا طوری حک شوید

 

که وقتی که اسمتان در کائنات می آید خدا بگوید:

چه بنده بی نظیر و فوق العاده ای دارم که می تواند این همه شادی و تندرستی را و این فوق العاده بودنش را به من هم انتقال دهد.

خدا هم نعمت های بیشتری را وارد زندگیتان می کند،

 

به چه دلیل؟

چون خود خداوند و ریشه افکار خداوند و کائنات بر اساس شادی و تندرستی است.

بر اساس هلهله کردن است.

بر اساس رقص و پای کوبی است.

همه ی فرشتگان جهان برای افکار و اهداف شما

به رقص و پایکوبی در می آیند و به ذوق و شوق می رسند.

شما باید جهان را، یک جهان خوشحال ببینید.

زیرا ساختار جهان، زیبایی، خوشحالی و شادی است.

وقتی که به این نکته فکر کنید، درهای خوشحالی و شادی در زندگی شما باز می شود.

زمان و تایم خوشحالی شما هر روز و  هر ثانیه بیشتر می شود

و هیچ کس دیگر نمی تواند با این شاد زیستن شما مقابله کند.

 

 

شاد بودن درونی شما قابل رقابت نیست

شاد بودن یک مقوله ی درونی است.

یک باور درونی و یک خواسته درونی است.

به این فکر نکنید که شادی باید تایم کمی داشته باشد.

 

چه کسی این را گفته است؟

چه کسی گفته است که شادی باید کم باشد؟

چه کسی گفته است که بعد شادی غم است و بعد از غم شادی است؟

چه کسی گفته است که نمی شود کل زندگی را با شادی زندگی کرد؟

چه کسی گفته است نمی شود از اول صبح که بیدار می شوید

شاد باشید و تا اخر شب هم شاد زندگی کنید و

همه ی کائنات و خداوند را به وجد بیاورید؟

شادی را انتقال دهید و ارتعاش و فرکانس حضور شاد زیستن را به کل جهان ارسال کنید

که شما یک شخص خوشحال و شاد هستید.

شما با شاد بودن و با خوشحال بودن، قدرت خودتان را نشان می دهید.

وقتی شخصی تلاش می کند که به شما بی احترامی کند

و شما را سرکوب کند، وقتی که لبخند می زنید.

وقتی که خوشحال هستید.

 

وقتی که بی احترامی را پاسخ نمی دهید و فقط لبخند می زنید و سکوت می کنید،

شما قدرت و معنویت و هنر الهی خودتان را نشان داده اید

و به آن شخص درس بزرگی می دهید که برای زندگی کردن باید سکوت کرد و لبخند زد.

نه سکوتی که نابود شوید، نه سکوتی که بخواهید به آن فکر کنید، که درون خودتان بریزید،

نه سکوتی که غم ها را وارد وجودتان کنید و به ظاهر لبخند بزنید.

 

 

اصلا نباید برایتان حرف دیگران ارزشی داشته باشید

حتی اگر نزدیک ترین شخص زندگیتان به شما بی احترامی کرد، یا سکوت کنید و یا لبخند بزنید.

ببینید چقدر زندگی شما زیباتر می شود.

چقدر شما قدرتتان را به هنر الهی اتصال می دهید تا جهان لیاقت شما را هر روز و هر روز بیشتر کند و خوشحالی شما را بیشتر کند.

 

 

تمرین

قسمت دوم که سوال و پاسخمان این بود که خوشحالی باید تایم کمی داشته باشد.

زیر همین پست بنویسید که واقعا  علت اینکه ما به این فکر می کنیم که خوشحالی باید تایم کمی داشته باشد چیست؟

 

چه دلایلی وجود دارد؟

همه ی این دلیل ها را برای من بنویسید.

در پناه خداوند هنرمند و یکتا هنرمندانه زندگی کنید .

فعلا خدا نگهدار

علی خلیلی فر

28 فروردین 99

0

One thought on “سفر به زندگی هنری (قسمت دوم)

  1. مینا نجار میگوید:

    سلام وقتتون بخیر
    اول از همه بگم که خیلی لذت بردم از نوشته های تأثیر گذارتون.
    بعد در مورد سوالی که پرسیدین که چی میشه که ما فک میکنیم شاد بودن باید محدود باشه.. به نظر من طبق فرمایشات خودتون که بهش اشاره کردین این برمیگرده به افکار ما که وقتی شادیم همش داریم میبینیم اطرافیان رفتاراشون عوض میشه و سنگینی بعضی کلمات و رفتار ها باعث میشه که ما بگیم وای نه من نباید خوشحالیمو نشون بدم یا بروز بدم که ناراحت نشن از خوشحالی من و این غلطه… درستش اینه که بگیم کسانی که از خوشحالی من خوشحال میشن دوستدار من هستن و اونایی که انرژی منفی با خودشون دارن باید حرفاشون بی تأثیر تو احساسمون و افکارمون باشه. این کوتاه کردن خوشحالیمون بر میگرده به مهم بودن اینکه بقیه در مورد ما چه فکری میکنن(که کاملاً غلط)
    من اول از همه باید روی افکار خودم مسلط بشم که افکار بقیه برام مهم نباشه. من هنوز نتونستم، یا خیلی کار سختیه یا راهشو بلد نیستم.

    0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *